مردمان را روزگارى رسد بس دشوار ، توانگر در آنروز آنچه را در دست دارد سخت نگاهدارد و او را چنین نفرمودهاند . خداى سبحان فرماید « بخشش میان خود را فراموش مکنید . » بدان در آن روزگار بلند مقدار شوند و نیکوان خوار ، و خرید و فروخت کنند با درماندگان به ناچار و رسول خدا فرموده است با درماندگان معاملت مکنید از روى اضطرار . [نهج البلاغه]
*می گفت: بیدی نیستم که با این بادها بلرزمراستی چرا شکست...؟!*این روزها " به مرگ طبیعی مردن " هم غیر طبیعی شده است* در دلش خانه داشتم، اما نشانی خانه ام را نمی دانست* به ساعت نگو کی قرار داری، از حسودی خوابش می بره* نمایشگاهی از نقاشی هایش را نگاه می کرد؛پیر مرد تابلو صدایش کرد: استاد، تو چقدر پیر شدی...!ُ* کسی که از زندگی زیادی جلو می زند به مرگ هم زیادی نزدیک می شود* محبت لغت نامه عشق است...* آنقدر در چشمانش ناامیدی موج می زد که ساحل دلم پر غم شد* برای آن که در وقتش صرفه جویی کند، ساعتش را خاموش می کند* آن قدر دیر به حرف هایم رسید که پلیس جریمه اش کرد* بعضی کارگاه شکلات سازی می زنند، بعضی هم کارخانه مشکلات سازی...* هنوز هم هر شب خواب می بینم که از خواب بیدار شده ایم* بس که تنها بود سایه اش هم تنهایش گذاشت* گذشتم از گذشتم...* چون ردیفش بیست بود، همیشه ته لیست بود* پاییز است و از مهر می گذرم و پیش رویم بی مهری است* عروس دریایی می پرسد: اشک کدام عاشق آب دریا را چنین شور کرد...؟!* یکی پول خرج میکند که برود دربند، یکی هم پول خرج می کند که نرود دربند* چشمانش از شوق دیدار پر از اشک بود، آسمان خدا هم باریدشوق دیدار لرزه بر اندامش انداخته بود که زمین خدا هم لرزید...* یک پایش شکسته بود و تکیه به جایی نداشت، دلخوشی اش این بود که صندلی شاعر شده است...* فریاد می زد: تخته جمشی پانصد تومان...!* برای اینکه حرفام براش عادی نباشه، با پست سفارشی فرستادمشون* بعضی در 40 سالگی عاقل می شوند و بعضی غافل* بذار حیات خلوت دلم پشت بوم دل تو باشه...* بس که آجیل مشکل گشا گرون شده در خریدنش دچار مشکل شدم...* مشکل بعضی ها در این است که مشکلی ندارند...* بعضی برای کار زندگی می کنند و بعضی ها هم برای زندگی کار* بس که آینه دلش کثیف بود، حرف دلم را نمی دید...
ورود به بخش مدیریت